شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
دست دردست کسی که جگرشغمداردداشت میدید که اربـاب،سپر کم دارد داشت میدیـد حـسیـن بنعـلـی افـتـاده وحـرامی به سرش نـیـزه دمـادم دارد
بیقـراراست حسن زادۀ این دشت بلابه سرش شوق رسیدن به پدرهمدارد ناگهان دست رها شد وشتابان میرفتباز این دشت، حـسنهای مجـسّم دارد پـسر شیـر جـمـل جـانب مـقـتـل بـرودگـفـت انـگـارعــمـو خـط مـقــدّم دارد بدنـشمـثـل عـمـو زیـرسُـم مـرکبهازیروروگشته ویک ظاهرمبهمدارد وسط معرکهانگـاربه خودمیپـیـچـید بـازهـمکـربـبـلاســورۀ مــریــمدارد دیـد زینب هـمـۀ واقـعـه را از خـیـمـهچشمهایش دو سه تا قـطـرۀ نم نم دارد